- بهانه ی نوشتن این چند سطر تر جمه ی شعر زیر است که دوست خوبی برای تولدی دیگر فرستاده است. دوستانی که گاهی نوشته های این دفتر را می خوانند، میدانندکه قرارمان از آغاز این بود که رد وبدل کردن نظرات از طریق پست الکترونیکی باشد اما فکر کردم این ترجمه ای خوب و زیبا ارزشش را دارد که قرار بشکنم. امیدوارم این اتفاق تکرار شود.
از مجموعه شعر » هنگام که زهر اثر می کند » چاپ ۱۹۹۰
- سالها پیش
آمدم اینجا
و نگاه کردم به خیابانها
موجی از غروب اروپایی
شهر را بالا میبَرد
و ازدرون من دور میشود
هنگام که زهر اثر میکند
کسی نیستم هرگز
جز گرسنگیی بی تاب
چیزها می دانم در باره گامها
درطواف این گلدان مدفون
با گلهای آبی کفآلود آوریل
گرسنگی میکشم
گرسنگی عدالت
گرسنگی ارزش
گرسنهی عمقی که بماند
می دانم که تو نیز گرسنهای
حتی اگر همه چیز به پایان برسد
پلک هم نمیجنباند
ایستگاه های قطار وباران
حاکمان قدرتمند زندگیام بودند
به خود بازآمدم
بازو به دور خود حلقه زدم
با حسی که انگار می گفت
به کفایت انتظار کشیدهایم
و دانستم
که کلید راز نزد من بود