- رشتههای دگر بر آب ببرد.
- آمدش باد و با شتاب ببرد.
- هر چه از ما به يك عتاب ببرد.
- دلی از ما ولی خراب ببرد.
شامگاهان كه رؤيت دريا
نقش در نقش می نهفت كبود
داستانی نه تازه كرد به كار
رشتهای بست و رشتهای بگشود
اندر آن جايگه كه فندق پير
سايه در سايه بر زمين گسترد
چون بماند آب جوی از رفتار
شاخهای خشك كرد و برگی زرد
همچنين در گشاد و شمع افروخت
آن نگارين چرب دست استاد
گوشمالی به چنگ داد و نشست
پس چراغی نهاد بردم باد
داستانی نه تازه كرد، آری
آن ز يغمای ما به ره شادان
رفت و ديگر نه برقفاش نگاه
از خرابی ماش آبادان