تر جمه – روشنک بیگناه
- فراخوان
- و بعد خود را یافتم در حال گوش دادن به
گفت: «گوشی رو نگهدار،
همین الان می رم میارمش
هوا اونقدر خوبه که اون
تصمیم گرفت علف هرزه ها رو وجین کنه.»
بعد او را دیدم
بر روی دستان و زانوانش
پای ساقه های تره
دست می کشد، نگاه می کند، جدا می کند
و آرام بیرون می کشد
هر چه را که جا نیفتاده، ضعیف و بی برگ است
شاد از ریشه کن کردن علف های هرز
در عین حال کمی هم با حس گناه
طنین بلند و یک نواخت تیک تاک ساعت راهرو
آنجا که تلفن بی حضور کسی رها شده است
در آرامش جامِ آینه
و نور آفتاب بر پاندول ها
و از فکرم گذشت اگر این روزها بود
مرگ همه راهمینطور فرا می خواند
بعد صدایش را شنیدم
و نزدیک بود به او بگویم دوستش دارم .