در اساطیر یونان « مُنه موزینه» الههی خاطره و حافظه و مادر فرشتههای الهام بخش است. دختر آسمان و زمین و نامزد زئوس است. بازی ، موسیقی، رقص و شعر به او یا خاطرهی ازلی تعلق دارند. از حال و آینده خبر دارد ولی مهمترین وظیفهاش این است که« بودها » را به روشنایی ابدیت برساند.محمود داوودی شاعر خوب شهر استکهلم در سه شعر زیر موفق می شود با دقت ساعت سازان سویسی ( یکی از ویژه گی شعرهایش ) تور رنگین کمان معناییاش را درغیاب علامتهای نشانهی زبان فارسی، با افسون نخهای نامریی لحن ، صدا، سکوت، آهنگ ببافد و با جمله های روشن می گوید که جواب های روشن وجود ندارند، ( ویژگی دیگر شعرهایش). پس عجیب نیست اگر « مُنه موزینه» در شعرهایش ظاهر می شود.
چه خوب که هستم و در گفتگوی بیپایان مرگ و
زندگی سراسر میدرخشم مثل ستارهای که حالا
در جایی میدرخشد و راهنمای من است و ترا
به یادم میآورد در گرمای تف کردهی کوچهی
بیپایانی که از مرگ تصویری دور داشتیم و فکر
میکردیم که جهان روزی درهایش را به روی
ما میگشاید تا ما با راستی زندگی را با صداقتی
طاقتفرسا ادامه دهیم و دروغ نباشیم تا دم مرگ
مثل ستارهای که حالا در جایی خاموش به خاک
افتاده است.
چه کسانی را دوست دارم که حالا در نیمه شب
از لا به لای پردهها یکی پس از دیگری ظاهرمی
شوند و هرکدام داستانی به دوسطرمی گویند
و پرده میبندند تا به پژواک صداهای درهم
گوش کنم و به یکی بیندِشم که با او عشق بازیدم
که فکر می کنم کنم حتی در زیر سایهی چتری که
پس از باران خریدیم عشق غایب بود
و در این فضا عبور میکنم معبر یادهاست و معبر
فراموشی حافظهی ممتد روزانه و عادتها وهم چنان
حافظ هرچه که از دسترفته و بازنمی گردد و دراین
فضا دیگران هستند پلهای ارتباط و پلهای ویرانی
سوءتفاهمی بیوقفه که فضا را گاهی تنگ میکند و
نفس را میبرد.