پائيز آمده است و تابستان ديگر باز نمىگردد؛
ديگر هرگز تابستان را نخواهم ديد.
دريا تيره و آرام است، و بارانى ريز و دلگير مىبارد.
امروز صبح كه باران را ديدم،
به تابستان وداع گفتم و سلامى كردم به چهلمين پائيزِ زندگيم،
كه خود از راه رسيده است
و با خود آن روزى را به همراه مىآورد
كه گه گاه تاريخش را آرام پيشِ خود تكرار مىكنم،
با حرمتى و با هراسى نهان.
ادامه