- مرگ اُخت است
*ساعت ۴ و نيم است
و از من چهار قرن و نيم گذشته
به ساعتش نگاه كرد و گفت: شما بايد آقای نانام باشيد
به ساعتم نگاه كردم و گفتم نه
چهار و نيم
دقيقاً
ولي باور كنيد كه اين من نيستم
اين احتمالاً يك كيسه خرت و پرت است
كه از وقت رد شده
بی آنكه سپور را خبر كند
*
مُردهام و نشستهام
روی سرم.
چه پروانهای بر سرِ این مار نشسته!
اما باور کنيد که اين مارِ خوبی بود. سمی بود، میبلعيد، میدزديد
ولی هميشه روزهای سه، چهار و پنجشنبه.
مارٍ خوب ماریست که بعضی روزها مار باشد
و بقيهی روزها مار نباشد
تا پروانه بيايد و بنشيند روی سرش
مثل من که نشستهام
روی سرم.
*
فاصلهی باران تا چتر را عطسههای كوتاه و انتی بيوتيك اندازه میگيرند
و فاصلهی دست مرا تا تو نگاه بیتفاوت مردم.
اگر باران بودم چترت را سرما میخوردم
و به افتاب میگريختم
با رانهايت .
(همهی حقايق) Homeland
قلهی قاف با خانهی من چهار ايستگاه فاصله دارد:
ايستگاه اول لانهی سيمرغیست بيپر
ايستگاه دوم لانهی سيمرغیست بیآسمان
ايستگاه سوم باغ وحشیست که در آن سيمرغ دوم زندانیست
و ايستگاه چهارم تلويزيونیست
که در آن
سيمرغ اول سيمرغ سوم را میکند
آوانگاردترین زن دنیا
صورت او در بیرون اتفاق میافتد.
کاسهی چشمانش ظرفیست که نقاشِ بی پول در آن رنگ میریزد
و چشمانش حیرت رنگ است
از حیات ناچیز خود.
بجز کاسه و چشمانش چیز دیگری نیست در آن چهره
که از شکستن بمانَد.
صورت او در بیرونِ اتفاق
میافتد..
*
شعر خيابانی يكطرفه است
كه در ان پارك كردن ، دور زدن و ويراژ دادن ممنوع است.
آنجا فقط میشود قدم زد
آنهم آهسته
آنقدر آهسته
كه زمان در ترافيك گير كند.
*
برای بار دوم سری به سرنوشتم زدم
اختاپوس میگفت: كلمهی اختاپوس مرا به ياد مخلوطی از اخ، تف و
پوست میاندازد
گفتم: در فارسی به شما میگوييم هشت پا!
گفت: هشت پا هم زشت است. مگر كسی به شما میگويد دوپا!
ليوان خالی آبی تعارف كرد
سركشيدم و خالی تر شدم
گفت: حالا فهميديد چه میگويم؟
گفتم: بله، میگوييد اسم هايتان را دوست نداريد
گفت: نه! اسم گذاشتن های شما را دوست ندارم
چشمكی زد و در آبی بالا ناپديد شد
برگشتم. با خودم میگفتم: خدايا، حالا اين ها چه ربطی به سرنوشت من داشت!
سرنوشتم هم گيج شده بود، با خودش میگفت:
خدايا، حالا اين ها چه ربطی به من داشت!
خودِ خدا هم وضعی بهتر از ما نداشت:
مدام به محمد و موسی میگفت:
كاش به جای شما اختاپوس جانم رو فرستاده بودم
*
مرگ سه قدم بر می دارد
دو قدمی من
خیزی بلند
رد و بدل میشویم
*
در وقت مرگ
گوشهایام را میگیرم
و از مشتهایام میریزم
با هر صدای نیامده
نمیآیم
*
مرگ گاهی هم رِگل میشود
نوار بهداشتیهای مصرفیاش آن وقت
میشود مرگهای ما
از مجموعهی «انگشتم را در جنگل فرو کردم و
سبز سوراخ شد.»
و كتاب «نبايد با ژوليت خوابيد و رومئو نبود»
واریاسیون های نانام را می توانید در کتاب شعر بخوانید.