مجموعه شعر«از جغرافیای من» را نشر سالی، در سال ۱۳۸۴ منتشر کرده، در ۱۱۰۰ نسخه، و شامل ۵۲ شعر عبدالعلی عظیمی است، در ۱۰۴ صفحه، طرح جلد کار قباد شیواست. فقط نمیدانم چرا در شناسنامه کتاب نوشته اند: شعر فارسی – – قرن ۱۴.
نشانی
یک باره دید
چون درخت
ایستاده یک قدمیِ خانهاش
و دارد نشانیاش را چک میکند
زیر نورِ کورمالِ چراغی
و با باد
جهتِ زمانش را میجوید
و مکانش را بر تکه کاغذی.
من
میگوید: من
میگوید: من
موجِ فروکوبندهام
میگوید: من
درهم میکوبم دهانت راخرد میکنم دندانهایت را!
چه بگویم به این؟
من که دارم تورهایم را تعمیر میکنم
و روزیِ من دریاست
و ابزارِ من
تکه نخیست و سرِ سوزن فولادی.
چه بگویم به این؟
که میگوید: من
که میلولد: من.
تابستان ۷۵
نه باران میبارد
نه باد میوزد
نه پرنده میخواند
گریه بارش را زمین نمیگذارد
و خنده اشک به چشم نمیآورد
درخت
در سایهی خویش
ایستاده است
چون پسرکی با شلوارکی خیس
و در این هوایِ دمکرده
کلاغی
پوشالهای شانهی مترسکی را میکاود
در ظّلِ آفتاب
در دلِ گندمزار
که با زمزمهی زنجرهای زرد میشود
شعرهای دیگر عبدالعلی عظیمی را میتوانید در اینجا بخوانید.
Filed under: شعر ایران، عبدالعلی عظیمی | Tagged: عبدالعلی عظیمی |
پاسخی بگذارید