- – بیوقفه-
- ***
- – خاموش و بیامید –
- ***
- میتابد
- از دریچهای پنهان
- ***
- غافلگیرش میکند
- صدای کوبشِ انگشتی بر شیشههای شبی توفانی
- تیک تاکِ ساعتِ شماطهدار، زیر بالش صبح
- آوای قلبِ محتضری که تپشهای خویش را
- گم میکند و مییابد
- ***
- میزند بر دیوار
- از دوردست
- ***
- از یاد میبَرد
- میکوبد
- دارکوبی
- در جستوجوی کِرمریزهای.
خاطراتش را مرور میکند
خاطراتی نخنما
چونان کتی که زمانی دراز
پوشیده میشود
نه
شورها فروخفتهاند
آوازها طنینشان را از یاد بردهاند
و خونها
خونهای از دسترفته
در پسِ پریدهرنگی خویش انتظار میکشند
برمیخیزد
سرپاییهای کهنهاش را میپوشد
میرود و باز میآید
میان افقهای بیتغییر
و بر فراز سرش
بر طاق
نورِ مکدر لرزانی
صدایی ناگاه
صدایی همچون
شاید کسی است
با دگمهای،
کلیدی،
سنگریزهای،
شاید سلامی باشد،
پیغامی،
شعرِ بیعنوانی
با این خیال
سرشار از امیدی ژرف
میکوبد
میکوبد بر دیوارها
و زخمِ دستانش را
همزمان
آن سوی روزنه
بیرون
بر درختی گشن
برگرفته از: طبلهای قبیلهی مرده، استکهلم ۱۳۷۲