چمدان را از زیر تخت بیرون میکشد
کشوها را خالی میکند
کفشهای پاشنه بلند
جورابهای نازک نخی
پیراهنی از ابریشم سیاه
چراغهایی که در خاطره روشن میشوند
و اوقاتِ اتاق را تاریک میکنند
من ورقهای بازی را جمع میکنم
دستهای باخته
دستش را دراز میکند
پردهها کنار میروند
جنبش هوا
ذرههای اعتبار
بیمه فراموشی
جواز عبور میشود
کلن، نوامبر ۲۰۰۶