«صبحانه با ارسطو»: خلیل پاکنیا
Ethic & virtue :Aristotle
E
آقای ارسطو سحرخیز است، بعد از صرف صبحانهای مفصل سنگین میشود و به اعماق تفکر فرو میرود، به چندوچون یک «زندگی خوب برای آدمهای آزاد» فکر میکند، گلویی صاف میکند و سه ایده بالا میآورد. چون از تکوتوک یونانیهایی است که میداند عتیقه و باستانی است طبعاً بردهها و زنها که سنگهای تمام آسیابها را میچرخانند، کوچه و میدانها و خانهها را جاروبرقی میکشند، اطعمه و اشربه فراوان تولید و روی میزها میچیند را بَنا بر طبیعت اشان هنوز جزوه آدمها حساب نمیکند. خیال میکند آنها فقط به این درد میخورند که کار کنند، خرید وفروش شوند، زندگی بخورونمیری داشته باشند و بعد بگیرند بمیرند و این وسط بین زندگی و مرگ بهجای قلوهسنگ همشهری سیزیف، منحنی تولید ناخالص ملی را بالا ببرند و اصلاً هم فکر نکنند که زندگی همین است که نیست.
– گلههای احشام
گلویی صاف میکند و نگاه ژرفی میاندازد به اولین ایدهای که بالا میآورد: «یک زندگی خوب سرشار از سرگرمی است». خوب که نگاه میکند میبیند نه، ایده خوبی نیست چون » در چنین شرایطی مردم هوس میکنند در اسارت کامل مثل گلههای احشام زندگی کنند» جمله را خط میزند اما برای روز مبادا در حاشیه «اخلاق و قضیلت «اش مینویسد: آقایان و خانمهایی که روز روزگاری بعد از کار یا در آخر هفته در مبلها لم میدهید و به خواندن رمانهای آب دار و تماشای سریالهای آب دارتر «هوملند» یا » هاوس آف کاردز» سرگرم میشوید، سریال «فالو دِ مانی» را هم ببینید فرقی نمیکند، زندگی همین است که نیست.
– بهبه و چهچه
هنر ایجاز میداند اما از بحرالطویل هم بدش نمیآید باز گلویی صاف میکند و دومین ایده را بالا میآورد» یک زندگی خوب سرشار از فعالیت اجتماعی است» و ادامه میدهد » آدمهای خیلی فعالِ فرهیخته در درجه اول به ستایش و افتخار از خود فکر میکنند و البته اشتباه میکنند چون این بهبه و چهچه ای که میطلبند در واقع وابسته به جماعتی است که بهبه و چهچه میزنند و به آنها ربطی ندارد.باز نگاه میکند میبیند نه این دومی هم ایده خوبی نیست باز هم خط میزند اما برای روز مبادا در حاشیه «اخلاق و قضیلت «اش مینویسد: اقایان و خانمهایی که روزی روزگاری به شمارش تعداد بهبهها و چهچههای جماعت در اینجا و آنجا مشغول خواهید شد، نشمردید هم نشمردید، زندگی همین است که نیست.
– خّروپوف خوانندگان
بار سوم بی آنکه گلویی صاف کند ایدهای را که خودش دوست دارد بالا میآورد: «یک زندگی خوب یعنی بنشینید و تمام وقت فلسفهبافی کنید، فعالیتی که آدمها را از گلههای احشام جدا میکند» شروع میکند به فلسفهبافی اما با شنیدن دهندره خوانندگان حاضر و غایب سنگینتر میشود میافتد درحاشیه «اخلاق و قضیلت» اش و دوباره به خواب میرود.