بیداری
توبیاس وولف
Tobias Wolff
ترجمه: مرضیه ستوده
«اولیس پشت به بندر کرد و از راهی صعب العبور که از میان جنگل میگذشت و بر صخرهها صعود میکرد، رفت به سوی مقرٌی که آتنه به او گفته بود…»
ریچارد به خواندن ادامه داد. بیقرار و کلافه بود اما سعی میکرد با علاقه ادیسه بخواند. سفر به خانهی «خوک چران» وفادارش. این دیگر چه لغتی است. این دیگر چه جور زندگی کردن بوده است! – که البته دیگر او را به جانمیآورد. اصلا در این کتابهای قدیمی هیچکس هیچکس را به جانمیآورد و نمیشناسد. و تا همین جا هم زیادی وقت صرف ادیسه کرده بود و با غرولند کتاب را بست. هرازگاهی به آنا که کنارش خوابیده بود نگاه میکرد. هی دلش میخواست آنا را بیدار کند تا آنا برگردد به طرفش و آغوشش را باز کند .متن کامل در« باغ داستان»
دوستداشتن:
دوست داشتن در حال بارگذاری...
مرتبط
منتشر شده توسط خلیل پاکنیا
صادره از آبادان، ایران
ساکن استکهلم، سوئد
مشاهده همه نوشتههای خلیل پاکنیا
دوستداشتن:
دوست داشتن در حال بارگذاری...