۱
Allegro
پس از روزی سیاه هایدن مینوازم
و گرمایی ملایم در دستهایم احساس میکنم
کلیدها میخواهند. چکشیهای نرم میکوبند
پژواک سبزاست، پرشور و آرام
پژواک میگوید آزادی وجود دارد
و کسی به قیصر خراج نمیدهد
دستهایم را در جیبهای هایدنیام فرومیبرم
و ادای کسی را درمیآورم که آرام جهان را مینگرد
پرچم هایدنی را بالا میبرم – یعنی
» تسلیم نمیشویم. اما صلح میخواهیم»
موسیقی خانهای شيشهایست بر سراشیبی
آنجا که سنگها پرواز میکنند، سنگها میغلتند
و سنگها میغلتند از درون آن
اما پنجرهها همه سالم میمانند
۲
Kyrie*
گاهی زندگیام باز میکرد چشمایش را در تاریکی
احساسی مثل این که کشیده شوند
انبوه مردم در خیابانها،
به سوی معجزهای در کوری و هراس
در حالی که من ایستاده باشم نامریی
چون کودکی که از ترس به خواب رود
با شنیدن ضربان سنگین قلب
طولانی، طولانی،
تا صبح نورهایش را بریزد درقفلها
و درهای تاریکی باز شوند.
۱- از مجموعه شعر« آسمان نیمه تمام»،۱۹۶۲
۲-دعایی کلیسایی که با آواز میخوانند*. از مجموعه شعر« رازها در راه»،۱۹۵۸