1
از این که هنوز فکر میکنم هستم تعجب نمیکنم چون هستم
از این که هنوز فکر میکنم خواهم بود تعجب نمیکنم،
چون فکر میکنم
از این که هنوز فکرمیکنم مردهام تعجب نمیکنم
چون زندگی میکنم
از این که هنوز فکر میکنم حرفی برای گفتن دارم تعجب نمیکنم
چون فکر میکنم!
2
در جایی دور
کسی پیاپی مشت بر در خانهای میکوبد
مرده اما برنمیخیزد تا در را بهرویش بگشاید
و در جای دور دیگری
کسی هراسان از خواب میپرد
عرق از پیشانی میگیرد
تنش را سخت در آغوش میکشد
و فکر میکند
حالا وقت آن رسیده
که در را بگشاید…
3
ﺗﺮاﻧﻪی ﺳﺎﺣﻠﯽ
ﺣﺎل و روزِت ﺧﻮش ﻧﯿﺴﺖ
ﺳﻪﺗﺎ ﺻﺪف ﮐﻨﺎر درﯾﺎ، ﺗﻮ ﺳﺎﺣﻞ اﻓﺘﺎدهن
ﯾﮑﯽﺷﻮﻧﻮ ورﻣﯽداری و ﭘﺮت ﻣﯽﮐﻨﯽ ﺗﻮ درﯾﺎ
دوﺗﺎی دﯾﮕﻪ ﻣﯽﻣﻮﻧﻦ
ﭼﻮن ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮدی ﺻﺪﻓﻦ
وﻟﯽ ﮐﻮر ﺧﻮﻧﺪی: ﺳﻨﮕﻦ، ﺳﻨﮓِ ﺳﻨﮓ
ﺣﺎل و روزِت ﺧﻮش ﻧﯿﺴﺖ
ﭼﻮنﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﻨﯽ ﺳﻨﮕﺎ دﯾﮕﻪ ارزش ﭘﺮت ﮐﺮدﻧَﻢ ﻧﺪارن
وﺧﺘﯽ داری ﻣﯽری
ﭘﺎت ﮔﯿﺮ ﻣﯽﮐﻨﻪ ﺑﻪ ﯾﻪ ﺗﮑﻪ ﺳﻨﮓ و ﺑﺎ ﮐﻠﻪ ﻣﯽﺧﻮری زﻣﯿﻦ
ﻣﯽﺧﻮای وَرِش داری و ﭘﺮﺗﺶ ﮐﻨﯽ
وﻟﯽ ﺳﻨﮓ ﺑﻪﺷﺪت ﺑﻪزﻣﯿﻦ ﭼﺴﺒﯿﺪه
ﮐﺎری ﻧﻤﯽﮐﻨﯽ، ﭼﻮن ﮐﺎریش ﻧﻤﯽﺷﻪ ﮐﺮد
ﺗﻨﻬﺎ ﻣﯽﺗﻮﻧﯽ رو ﺑﻪ اوﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻟﺨﺖ ﻣﺎدرزاد ﺗﻮ آب
دارن ﺷﻨﺎی ﻗﻮرﺑﺎﻏﻪ ﻣﯽرن ــ
داد ﺑﺰﻧﯽ
ﻣﻦ ﺷﺎﺷﯿﺪم ﺑﻪ اﯾﻦ درﯾﺎ
4
سلام آقای پاک نیای گرامی
به شما از صمیم قلب تسلیت می گویم….چیز دیگری نمی شود گفت. لیلا