- ..خانههای مسکونی کارگران شرکت نفت دوتا در داشتند، یک در که سمت حیاط خانه بود و به کوچه باز میشد، در دیگر رو به یک باغچه که در حدود پنج متر در پنج متر بود، دورتا دور هر باغچه حصار سیمی کشیده شده بود و تمام دیوارهای حصار سیمی زیر انبوه شمشاد تبدیل شده بودند به دیوارهای سبز پررنگ صاف و شفاف. باغچه دری هم داشت که رو به میدان بزرگ چمن بود، عصر تابستانها مردم روی چمن پشت باغچههای خود مینشستند به اختلاط و عصرانه خوردن، بچهها هم در آن حوالی توپ بازی میکردند، و اینطور بود که مردم نمیگذاشتند شاخههای شمشاد دور میلههای در باغچه بروید و ساقههای پیچ در پیچ مانع باز و بسته شدن در بشوند…
Filed under: قاضی ربیحاوی، داستان ایران | Tagged: قاضی ربیحاوی |
پاسخی بگذارید