لای یکی از صفحهها، برگ یادداشتی است به همراه مدادی که نیمه پاکنی به سر دارد. رنگ و روی هر دو زرد شده اما ترکیب خود را حفظ کردهاند، مثل مومیایی. سطرها را میبینی هرچند ناخوانا. یکی دو جا را پاک کرده است اما هنوز ردی مبهم باقی است. خوبی مداد همین است، همیشه میتوانید هرچه را که میخواهید پاک کنید اما ردی محونشدنی باقی میماند. تقریبا مثل بعضی وقتها که دیگر نمیتوانیم چیزی را به یاد بیاوریم ولی میدانیم که چیزی را از یاد بردهایم، سایهٔ نوشتهها پیداست. نوشتن نام دیگر فراموشی است. عرصهای خاکستری تقریبا شبیه لحظات پیش از به خوابرفتن که مثل اسفنجی شب را جذب میکند تا آرام بگیریم. مثل وقتی که گیج در شهری غریب میچرخیم اما به جای ترس نوعی آرامش احساس میکنیم. مداد هم مثل آدمی عمر محدودی دارد.
البته بعضیها خودنویساند، مدام پر و خالی میشوند