اگر بخواهی هوایی و ارزان سفر کنی میبینی فاصله دو نقطه یک خط راست نیست، چهار هزار کرون است. باید چند بار هواپیما عوض کنی سالنهای انتظار را وجب کنی. مینشیند در کافه تریایی قهوهای مینوشد. پشت پنجرههای پانوراما، نشست و پرواز پرندهها را میبیند. بعد انتظاریون را دید میزند. بیشتر آنها سرگرم موبایلها، آی پدها هستند. چند نفری سر به هوا سقف را میشکافند. عدهای هم با چهرههای استاندبای انگار بین غریبهها دنبال آشنایی میگردند. شاید دارند به مکانهایی که پشت سر گذاشتهاند، به مقصدهایی که پیش روی دارند فکر میکنند. انگلیسی زبانها وقتکشی -کیل د تایم- میکنند سوئدی وقت گذرانی-دریوا تیدن- میکند. ایرانی هر دو را میکند.
انگار در وضعیت اضطراری یا در مه صبح گاهی گیرکردهاند و منتظرند تمام شود تا پیش روی را ببینند. پناهندهٔ این فضایهای خالی-غیر شخصی احساس میکند وارد سرزمین هیج کس شده است. جیب و کیفش را خالی میکند، با احساس بیوزنی از کنترل امنیتی میگذرد گیتها را دور میزند تا گمشده را پیدا کند. وقتگذرانی در فروشگاهها هم مالیات ندارد تازه ممکن است شانس بیاورد با شکلات حراجی دهنی شیرین کند.
اما این وضعیت اضطراری فقط خاص فرودگاهها نیست. در ایستگاهها، سکوها، قرار ملاقاتها وقتی اتوبوس، مترو یا رفیقی نازنینی دیر میرسد، صف خرید خیلی آهسته پیش میرود. احساس میکنی وسط «دوربین مخفی» ها گیر افتادهای، ناگهان همه آی پدها، موبایلها، چیزهایشان را در میآورند، دستمالی میکنند یا به آن خیره میشوند تا»آپ تو دیت» شوند
این دوست یونانی میگوید انگار هنر انتظار کشیدن رو به نابودی است»رواقیون» ما در این مواقع مثل آدم یک گوشه مینشستند سرخودشان را گرم میکردند و کاری به کار آی پد و مافیها نداشتند. حالا همه «مشّایی»شدهاند هی بحث میکنند، به کار همه آدمها و عالمها کار دارند، همه جا کامنت میگذارند.
اصلاً پشت سر این انتظارها، زمان دیگری هم هست؟ اگر رواقیون ما بودند دراین لحظات انتظار احتمالاً گوش تیز یا چشم باز میکردند تا ببیند دور و بر آدمها یا درون آنها چه میگذرد. این لحظات مثل فضاهای بازی است که هنگام قدم زدن در جنگل ناگهان جلوی پای ما سبزمیشود و در هیچ نقشهای نامی از آنها نیست.