پروفسور پیر
از او در باره آن وقتها پرسیدم
که خیلی جوان بودیم هنوز
غریزی، بی فکر، خام، خوش باور
پاسخ داد:
خوب، صرف نظر از جوانی
از بقیه اندکی باقی است .
پرسیدم هنوزهم همانقدر با اطمینان میداند
چه چیزی برای بشریت خوب است یا بد
پاسخ داد:
کشندهترین زهر برای همهی توهمات.
پرسیدم هنوزهم آینده را
روشن میبیند
پاسخ داد:
کتابهای تاریخی زیاد خواندهام
از عکس توی قاب
روی میزتحریر پرسیدم
پاسخ داد: بودند، نیستند دیگر.
برادر، دایی و عمه، برادر زن
همسر، دختری که روی زانوی او نشسته
گربهای که توی بغل دختر است
درخت آلبالو پر از شکوفه و روی شاخهاش
پرندهای کوچک وغریب
پرسیدم
احساس خوشبختی کردهاست بعضی وقتها
پاسخ داد:
کار میکنم
از دوستان پرسیدم،
آیا هنوز کسانی هستند باقی.
پاسخ داد:
چند نفر از دستیارهای قدیمی
که خودشان هم چند دستیار قدیمی دارند
خانم لودمیلا مشغول رتق و فتق امور
یک آشنای نزدیک، در خارجه
دو خانم در کتابخانه، هر دو خندان
گرگور کوچلو این روبرو و مارکوس اوره لیوس
از خلق وخوی و سلامتیاش پرسیدم
پاسخ داد:
ودکا، سیگار و قهوه را ممنوع کردهاند
خاطره و اشیاء سنگین را هم
باید وانمود کنم که نشنیدهام .
از باغ و نیمکت باغ پرسیدم
پاسخ داد:
اگر شب زیبایی باشد آسمان را نظاره میکنم
تعجب میکنم هنوز هم
که چقدر نقطهنظر آنجاست.
◄شعرهای دیگری از شیمبورسکا از دو دفتر شعر «دو نقطه» و «اینجا»