Posted on 2010/06/09 by خلیل پاکنیا

۲
… و سی سال پس از آذر ٥٧، همان منظره در ٢٥ خرداد ٨٨ تكرار شد و يك بار ديگر در دنيا صدا كرد. شباهت دريای آدمهای جورواجور درآن دو مورد به طيف گستردهی سنّی راهپيمايان و حضور چشمگير زنانی از تقريبا همهی اقشار اجتماعی، محدود نمیماند. در تكرار تجربه، خواستها به همان اندازه جنبهی فرهنگی و شخصيتی داشت. آن زمان، درسخواندهی ترقیخواه شهری بسياری چيزها از جمله مدام امر و نهی شنيدن را دون شأن خويش میديد. امروز عزت نفسش از موقعيت رقّتبار كشور در جامعهی جهانی هم سخت لطمه دیده است
قدرت واقعی اكثريت، چه خاموش و چه گويا، پای صندوق رأی مشخص میشود. اما اختلافنظر اساسی بین شرع و عرف بر سر دو مفهوم تعداد و درصد مانع دستيابی به نتيجهای است كه راهپيمایی به عنوان حركتی متمدنانه میتواند در پی داشته باشد.
«گشاد گشاد شعار نيس»:◄راهپيمايی به عنوان فعاليت سياسی- محمد قائد
همهپرسی:◄ «بسته است اين در دلا بايد درِ ديگر زدن»- محمد قائد
«مخمل و گونی»:◄سوارببرشدن سخت نيست، مشكلْ پيادهشدن است- محمد قائد
Filed under: مقاله، محمد قائد | Leave a comment »
Posted on 2010/05/17 by خلیل پاکنیا

منتشر شد
گفتگوی خردهفرهنگها در داخل آنچه كلاً فرهنگ يك ملت خوانده میشود همواره ادامه دارد: اين گفتگو گاه با متانت است و گاه با دعوا و خونريزی و حتی نسلكشی، مانند آنچه در دهۀ 90 در بالكان اتفاق افتاد و همين الان در عراق و افغانستان اتفاق میافتد. اگر نه هر پاراگراف كتاب حاضر، دستكم هر صفحهاش حاوی تصويری است از موقعيتی، مثالی، شاهدی و مشاهدهای. پشت آنها نظريه وجود دارد اما میتوانم ادعا كنم اين متن كاری جدیتر از تكرار و رونويسی نظريههاست. خواننده مختار است اين مشاهدات را در تأييد نظريۀ مورد علاقۀ خويش به كار بندد، به اين شرط كه معلوم باشد دربارۀ چه چيزی بحث میكنيم
طيف رنگهای مادون قرمز تا ماوراءبنفش در داخل هر فرهنگ، و خصومت خردهفرهنگها كه گاه آشتیناپذيرتر از برخورد فرهنگهای دو ملت به نظر میرسد بدگمانی، بددلی، ناسازگاری و درگيری لايههای خردهفرهنگی، در نبردی محلی و درونی، موضوع مشاهدات اين كتاب است.
Filed under: مقاله، محمد قائد | Tagged: محمد قائد | Leave a comment »
Posted on 2009/11/11 by خلیل پاکنیا
انسانْ گذشته را، دلبخواهی يا به سبب فراموششدنِ بخشی از يادهای قديم، بازسازی میكند و عملاً دست به ترميم خاطراتش میزند. هنگام بازسازی گذشته، چه فردیو چه جمعی، معمولاً قالبی داريم و دنبال مصاديقی میگرديم كه در آن قالب بگنجد، و هرچه را نگنجد كنار میگذاريم يا چكشكاری میكنيم تا به شكل دلخواه درآيد. برخی توجيهات تخيّلیمان چنان با واقعيت جوش میخورد كه گويی از روز ازل وجود داشته است.
◄متن کامل
Filed under: مقاله، محمد قائد | Tagged: محمد قائد | Leave a comment »
Posted on 2009/09/28 by خلیل پاکنیا
رم فدريكو فلينی را كه دوستی نسخهای از آن به من داده بار ديگر تماشا میكنم. پر از ايجاز و كنايه و اشاره است گرچه پس از چهار دهه فصلهايی شايد به نظر بينندگانی غيرايتاليايی قدری طولانی برسد. درهرحال، فصل نمايش لباس در واتيكان حتماً چنين نيست: برای ابوابجمعی كليسا از راهب و راهبه و كشيش و اسقف و كاردينال تا پاپ و حتی پروردگار عالم لباس طراحی كردهاند. آدمی كه بهعنوان مانكن در اين خرقهی سوپرباشكوه آخری نصب شده نَوَد را شيرين دارد.
ميكل آنژ برای تجسم آفريدگار در سقف كليسای سيستين مردی سنوسالدار اما توپـُر نقاشی كرده است – مثل ميانسالیِ خليل عقاب با محاسن و موی سپيد. پرسوناژ فيلم فلينی فقط سالخورده نيست، فزناك و پيزری هم هست.
سن و سال لزوماً مترادف معرفت و خرد است؟ شب پيش از آن وقتی منتظر بودم ببينم فيلم سيخنمايیِ تلويزيون وطنی قابل تماشا هست يا نه (نبود)، اعضای مجلس خبرگان را نشان میداد. لابد چند دوجينی بودند اما تعداد حاضران را نمیشد تشخيص داد. تلويزيون وطنی چنان وسواس لاپوشانی و نشانندادن و قطع و حذف دارد كه تقريباً در هيچ جا قواعد معرفی بصری ِ محيط رعايت نمیشود – حتی در استاديوم فوتبال.
از ميان غيرممنوعالقيافهها دستكم دو نفر خواب بودند و چندين نفر پلكهايشان شديداً سنگين مینمود. تقريباً همه ملول و پكر و دمغ به نظر میرسيدند و شايد نگران عاقبت كار خويش در دنيا و آخرت. قيافههای فلينیوار و چهرهی بيرنگ و ورمكردهی اكثر دامةافاضاتهها خبر میداد چندين نوع دارو برای چربی و غلظت و فشار و قند خون و امراض ديگر مصرف میكنند.
حداكثر مدت تمركز مفيد آدم سالم چيزی حدود ده دقيقه است. چه در كلاس درس و سخنرانی و چه در فيلم سينمايی، هر دهپانزده دقيقه بايد جوری بيدارباش داد و دنده عوض كرد. در مملكتی كه حضور شجاعانهی اين همه زن و مرد جوان و قبراق و زيبا و رعنا و باهوش و امروزی و درسخوانده در خيابانهايش دنيا را به حيرت انداخته، اين بندهی خداها كجای كارند؟
چندی پيش تصاويری در عنترنت گذاشتند از ميهمانان خارجی دههی فجر يا چيزی در همان مايه: يك مشت سياهیلشكرِ پاكستانی و افغان و عرب در مبلهای سالن كنفرانس سران در تهران به خواب رفتهاند. چندان مسن و مستهلك به نظر نمیرسند اما بعد از صرف چلوكباب و زرشكپلو با مرغ و مخلفات و نوشابه و دوغ، بيدارماندن حين استماع رجزخوانی در باب وحدت مسلمانان شايد زيادی ايثارگرانه باشد.
كاردينال فيلم فلينی هم به محض نشستن عينك تيره به چشم میزند و سرش روی سينه میافتد ـ شايد يعنی بنا به وظيفه حضور يافته است و ترجيح میدهد چـُرتی بزند.
و در همان شهر مورد علاقهی فلينی، در پی افتضاحات سياسی ايتاليا و رويگردانشدن جماعت از سياسيون دغل، در دههی۱۹۸۰ يك خواننده و هنرپيشهی پورنو با رأی خاطرخواههايش به پارلمان رفت از بانوی بزمآرا و آدرنالينافزا نقل شد: جوانهايی كه برای تفريح به محلهی كاباره و شبكده میآيند شايد خيلی عقل نداشته باشند اما كلـّی انرژی دارند؛ نمايندههای چـُرتآلودِ بهاصطلاح مجلس ملی هيچكدام را ندارند.
Filed under: مقاله، محمد قائد | Tagged: محمد قائد | Leave a comment »
Posted on 2009/07/22 by خلیل پاکنیا
روی هم میچید شاخههای سوزان را
وز ره دودی که برمیخاست از آنها
نقش آن مطرود حیلهجوی را میدید
آن مزور میهمان پُرخطر را خوب میپائید
چون به بانگ باد و باران گوش میداد
بهنظر میآمدش کان فتنه آزار مردم دوست
هست در کار سخن گفتن..
منظومه«سریویلی»- نیمایوشیج
…وقتی جمعيتی عظيم كه بچهی دانشگاه است بيرون نگه داشته میشود و دوگانه را از خيابانهای اطراف به درگاه يگانه میگزارد، عملاً يعنی آنها كه چمن دانشگاه را (در هر دو معنی) آسفالت كردهاند در محاصرهاند؟ آيا با رُمبيدن حصارهای ذهنی، دژبانان قلعههای سابقاً پرهيبت به مدافعان حريمی پشت نردهها تبديل میشوند كه بهسرعت آب میرود و مدام كوچكتر میشود؟
◄نردههای ظريف دژها محمد قائد- ۳۰ تیر ۸۸
۳…پایان بازی به این صورت نیست که همه به خانههایشان روند و منتظر باشند تا بازی دیگری آغاز شود. سوژهها، ذهنها، دگرگون میشوند. بیزاری پدید میآید، از هرچه دلانگیزش خواندهاند. برای همه، این جنگ با خدا نخواهد بود. کاری که تودهی مردم میکنند، این است که میان خدای خود و خدای آنها فرق بگذارند. مردم در طول تاریخ چنین کردهاند، باز هم چنین خواهان کرد و این حق آنان است. این بار اول نیست که مردم در برابر مقدسان قرار گرفتهاند. باز هم این بار، خدای این طرف و خدای آن طرف یکدیگر را خنثی میکنند و ستیز، زمینهای زمینی مییابد. در جنبش این روزها، خدایان هنوز به جنگ یکدیگر نرفتهاند. آنان هنوز در سازش با یکدیگر به سر میبرند و میتوانیم با نظر به نقش سوژهساز آنان بگوییم که سوژهها، هنوز سوژههایی یکسر متفاوت نشدهاند….
◄در ایران چه میگذرد؟ مقالهی دوم محمدرضا نیکفر
Filed under: مقاله، محمد قائد | Tagged: محمد قائد | Leave a comment »
Posted on 2009/06/17 by خلیل پاکنیا
◄شيشكیِاشباح– محمد قائد
چگونه وقتی نسيم به قوطی برنگشت ستونها به باد رفت.
Filed under: مقاله، محمد قائد | Tagged: محمد قائد | Leave a comment »
Posted on 2008/08/04 by خلیل پاکنیا
…آيندهی اين مملكت انگار از گذشته میگذرد. برخی در فكر پنجاه و هفتاند، اهل سياست میخواهند به هشتاد و چهار برگردند، اهل اقتصادْ پنجاه و شش را ترجيح میدهند و رمانتيكترها دوست دارند به ياد چهل و شش باشند. با وجود اين همه نوستالژیِ رقيق و جاری، كسی دوست ندارد به دههی۱۲۹۰ فكر كند، به پيش از تأثير تمدن غرب و پول نفت، به قحطی و وبا و يورش عشاير مسلح به شهرها.
يونانيان باستان میگفتند منشِ انسانْ سرنوشت اوست. با اين حساب، منشِ يك جامعه هم لابد سرنوشت آن است. پس يعنی ما همچنان ايرانی خواهيم ماند و تا ابد در گلولای چسبندهی ”خويشتن خويش“ دستوپا خواهيم زد؟
Filed under: مقاله، محمد قائد | Tagged: محمد قائد | Leave a comment »